اهورا به مسافرت میرود...
برای تعطیلات عید غدیر فرصت خوبی بود تا یه گشتی به اصفهان بزنیم.به اتفاق خاله جون
رفتیم کجا ؟ اصفهون همون که میگن نصف جهون....حالا بیاین تا با هم سفرنامه ی اهورا را دنبال کنیم:
شب قبل از مسافرت آقا شهراد هم اومد خونمون وصبح کله سحر بیدار
شد واومد پیش اهورا تا به قول خودش دو(پستونک) رو بزاره دهن
اهولا جون...دو پستونکی یکی بچه یکی قول بچه...
منار جنبون
باغ پرندگان
صفه
به چه مینگری پسرگلم...نگاه متفکرانه اهورا از داخل تله کابین به بیرون...شاید برات عجیب باشه این قدرت انسانی اما گلم این در برابر قدرت عظیم خدا هیچه...اینقدر مامان این نگاهتو دوست داره برا همین بهت میگه ادیسون کوچولو...
خیال نکنین هیچ جا نرفت نه!!!!!!!!همه جای اصفهان رو تواین 4روز حسابی گشت اما همش تو کالسکه خواب بود...
اینم درد سر ای تو ماشین...شیر خشک درست کنو... آروق بگیرو...سورنا ساکت باش اهورا شیر بخوره...شهرادی هیس تا اهورا بخوابه...
تا سفرنامه ی بعدی خداحافظ..............................